نخستین تجربه حضور در کلاس
سلام سلام دخترک قشنگم ،دخترک عزیزتر از جونم
این روزا که پائیز شروع شده و همه جا حال و هوای مدرسه و درسو لباسای اتو کشیده ست من و بابا هم تصمیم گرفتیم دخترمون رو کلاسهای مخصوص کوچولوها (بازی ، رشد و خلاقیت )ثبت نام کنیم
16/7/91 اولین روز کلاست بود تا وارد شدیم 7-8 تا کوچولوی نانازی مثل خودت با ماماناشون توی کلاس بودن و یه مربی (المیرا جون ) که انرژیش به تمام مامانا هیجان داده بود چه برسه به نی نی ها
مربیت اول اسم نی نی ها رو صدا زد و با هم آشنا شدید (البته با دست و جیغ و هورا و خوشامد گویی)،بعد هم که شعر و و هم آوازی و لگو بازی وتاب و سرسره و استخر توپ و آخر هم برگردوندن تکه های لگو سر جاشون توی سطل. برای جلسه اول خیلی خوب بود. چیزی که خیلی واسم جالب بود این بود که از 1 ساعت کلاست یک سومش رو مات و مبهوت به مربیت نگاه می کردی که از اول تا اخر پر انرژی بالا و پائین می پرید و شعر می خوند.
دومین جلسه کلاس با هم رفتیم باز هم مثل روز اول خیلی هیجان داشتی . امروز ساخت کاردستی داشتین :جوجو- که همه نی نی ها با کمک ماماناشون این جوجوها رو درست کردن . وقتی مربی چشمای جوجو رو داد که بچسبونیم از متحرک بودن چشما خیلی خوشت اومده بود و نمیذاشتی بچسبونمشون و تکون میدادی و یاهاشون بازی می کردی اما اخر که بهت گفتم :شادن جون ،جوجوت چش نداره جایی رو ببینه .چشا رو گذاشتی و ومن چسب زدم و خودت گذاشتی روی صورت جوجو. آفرین به ستاره قشنگم
یه عالمه شعرای قشنگ خوندیم و دست زدین وقصه جوجو کوچولو رو گوش کردین .اخر هم تو استخر توپ بازی کردی و خیلی هم خوشت اومده بود .
شادن در حال درست کردن جوجو
اینم اولین کاردستی شادن جونم
اندر احوالاتت هم اینو بگم که
عاشق پیاده روی هستی .وقتی بگم می خوایم بریم " د د " فوری میای حاضرت کنم اما اگه ببینی آسانسور طبقه پارکینگ بایسته پیاده نمیشی که با ماشین بریم دوست داری پیاده بریم.
دیروز میدیدم لگو هات رو میری از اتاق میاری و میری تو تراس ، دست خالی بر می گردی و ذوق هم میزدی ، دوباره رفتی آوردی ، این دفعه نا محسوس دنبالت کردم دیدم میشینی تو تراس و لگو ها رو یکی یکی میندازی بیرون !!!! عادت کردی هر چی دستت باشه میندازی بیرون از تراس .
2 شب هم هست که واست مسواک میزنم خیلی هم دوست داری