شادنشادن، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

شادن ، دردونهء خونه

شادن چهارده و نیم ماهه

1391/8/19 16:04
نویسنده : مامان
971 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ستاره طلایی

اینقدر شیطون بلا شدی که کمتر وقت می کنم به وبت سر یزنم

اول از همه بگم که دو تا از دندونهای کرسیت در اومدن  و همش داری لپ چپت رو با با انگشتت فشار میدی

 مبارک مبارک

 دندونهای کرسی چپ بالا و پایین

روز به روز خوردنی تر و باهوش تر میشی و تقریبا همه چیو متوجه میشی هر موقع لباس تنت می کنم بهت می گم برو خودتو تو آینه ببین. میری جلو آینه می ایستی وو با لبخند رضایت خودتو نگاه می کنی.

وقتی با تلفن صحبت میکنی گوشی و میگیری کنار گوشت و و کل خونه رو راه میری و حرف میزنی.

جمعه صبح زودتر از خواب بیدار شدی و با بابا رفتی پارک و مثل همیشه دنبال گربه ها. گربه های پارک دیگه از دستت عاصی شدن، تا یه گربه میبینی فوری میدوی دنبالش . بابا می گه داشتی گربه رو نگاه میکردی یهو یه سنگ برداشتی و به سمتش پرت کردی گربه بیچاره هم فرار کرده و تا شما اونجا بودین بر نگشته.

تا یه چیزی بر وفق مرادت نباشه گریه کنان می ری تو اتاقت یعنی قهر می کنی . من و بابا موندیم این کار و از کجا و کی یاد گرفتی.

ترم 1 کلاست هم 9 ابان تموم شد،اخرین جلسه تولد یکی از دوستات بود قربونت برم که فقط شما کلاهت رو سرت بود و بهش دست نمیزدی ،بقیه دوستات با کلاه میونه خوبی نداشتن.

دیگه کم کم داریم مطمئن میشیم که از طرفدارهای پر و پا قرص گوگوش هستی اوایل فکر می کردیم اهنگ هیاهو رو مثل بقیه اهنگها دوست داری اما بعد که اهنگهای جدید گوگوش (  اعجاز-نگو بدرود ) اومد متوجه شدیم بدون اینکه ما توجت رو به آهنگ جلب کنیم خودت مات و مبهوت تلوزیون میشی.  جلل خالق

یه اتفاق بد هم تو این ماه واست افتاد: دو تا انگشت ظریف و نازت سوختن بمیرم من

                               

امیدوارم همیشه سالم و سر حال باشی و خونمون رو گرم و گرمتر کنی ستاره من

      

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

خاله زری
25 آبان 91 14:56
عزیز بلا فدات شم میدونی امروز (پنج شنبه 24/8/91 ) چکار کردی؟ در حالی که مامان جون ومامانت سرگرم خدا حافظی با افسانه پرچونه بودن تو گوشی مامانتو برداشتی وبه من زنگ زدی روی صفحه ی گوشیم اسم سمیه اومد ومنم هرچی الو الو کردم کسی جواب نمیداد تا اینکه صدای اه اه تو اومد. از اونجا دیگه شروع کردیم با هم صحبت کردن
مامان ملینا
18 آذر 91 9:38
عزیزم چی شد که انگشتات سوخت الهی دورت بگردم .اخه ملینای منم یه بار کف دستش سوخته بود .جیگرم کباب شد.خوشگلم مواظب خودت باش .دوستت دارم


مامان ملینا جون مرسی که بهمون سر میزنی
شادن تازگی خیلی کنجکاو شده و دوست داره همه چیو امتحان کنه،دستش و زده بود به کتری