سرسره
سلام سلام دخمل ناناز مامانی ، شیطون بلا ، طلا طلا
بعد از 2 هفته غیبت و رفتن به شهر مامان و بابا برگشتیم.چند روز قبل اینکه بریم واست سرسره خریدیم که خیلی خوشت اومد و خیلی باهاش سرگرم بودی .وقتی برگشتیم خواب بودی صبح که از خواب بیدار شدی اومدی توی هال و چشمت به سرسره افتاد اینقدر هیجان زده شده بودی همش به سرسره اشاره میکردی و میخندیدی و به سرعت خودتو رسوندی به پله هاش و سر خوردی .عروسکهاتو میذاری سر بخورن دیگه خلاصه هر چی دم دستت باشه سر میدی کنترل tv ،گوشی موبایل .
همین باعث شده یه کم از وابستگیت به من کم بشه و بیشتر سرگرم باشی. هر چند هنوزم هر جا بخوای بری میای انگشت منو می گیری و به زور میکشی تا بلند شم و با هم بریم ،عادت هم کردی حوصلت که سر میره منو ببری سر یخچال درشو واست باز کنم و گوجه فرنگی خام یا نارنگی برداری بخوری.
دیگه کامل یاد گرفتی اعضای بدنت رو نشون بدی : چشم ، مو ، بینی ، گوش ،دندون ، دل ، دست ، پا . -: چشای شادن کوشن؟ اشاره می کنی به چشات.
علاوه بر صدای ببیی و کلاغ و زنبور ، صدای پیشی و گاو هم یاد گرفتی دیگه حالا پارک که میری میو میو می کنی و دنبال پیشی ها میدوی.
تا میگم شادن برو لباساتو بیار میخوایم بریم د د میری کشوی لباساتو باز میکنی و شلوار لی یا ژاکتت رو میاری .
از اول آذر(15 ماهگی ) تصمیم گرفتم واست غذای جداگونه کمتر درست کنم بیشتر از ترس اینکه بزرگ شدی یه موقع بد خور نشی .اینم بگم که تا الان غذاهات اکثرا ارگانیک بودن :مرغ بدون آنتی بیوتیک ، تخم مرغ محلی و...
به نظر کم رو نمیای خدارو شکر زود با همه مخصوصا هم سن و سالهای خودت جور میشی امیدوارم تا بزرگ میشی همینطور باشی کم رویی خیلی چیز بدیه.
همیشه دوستت دارم نفسم