دیگه خااااااانوم شدی (خلاصه سال 93 )
سلام سلام یه سلام پر از شرمندگی به دختر گلم که این همه مدت برات ننوشتم
چقدر گذشت...1 سال و 3 ماهه که اینجا مطلب نذاشتم.
اول از همه بگم که دلیل اصلی که نتونستم زیاد به اینجا سر بزنم این بود که ارشد قبول شدم واز بهمن 92 رفتم دانشگاه .بچه کوچیک و ناز و گو گولی داشتن و سختیاش یه طرف ، درگیری درس و رفتن به کلاس تو شهر دیگه ، یه طرف...
دیگه تا تهش و بخون چرا نتونستم به اینجا سر بزنم . الانم امتحانای ترم دو تموم شده و سرم تقریبا خلوته واسه همین واجب دونستم بیام این طرفا...
تصمصم گرفتم تا جایی که یادم میاد اتفاقات خوب این یه سال و به ترتیب برات خلاصه بنویسم :
از آخرای سال 92 پروژه از پوشک گرفتنت و شروع کردم نه اینکه مستقیم با جایزه . هر موقع میرفتی دستشویی کارتو میکردی یک برچسب تو اتاقت در انتظارت بود تا اینکه بلاخره اردبیهشت 93 کاملا از پوشک گرفتمت.
27 اسفند 92بردیمت آتلیه عکس انداختی
عید 93 بعد از عید دیدنیها طرف فامیلای مامان وبابا رفتیم سفر با دایی سعید و خاله ناهید و خانواده خاله زری اینا. رفتیم کرمان ، شیراز ، بوشهر
27 فروردین 93 برای اولین بار رفتی آرایشگاه موهاتو کوتاه کردیم
تیر ماه 93 اسباب کشی کردیم اومدیم یه خونه دیگه که نمیدونم چرا اصلا از این خونمون خوشت نمیاد...همیشه میگی :ما اصلا چرا خونمون و عوض کردیم؟؟؟
دقیقا روز تولدت 1 شهریور 93 تولد 3 سالگیتو گرفتیم (عکسها رو تو پست بعدی میذارم)
بابا هم از مهر 93 میره دانشگاه کارشناسی ارشد مدیریت میخونه .
از آبان 93 میری مهد کودک اولش خیلی مشتاق بودی کم کم برات تکراری شد و با ناراحتی میرفتی تا الان که باهاش کنار اومدی ، اما زیاد دوست نداری با سرویس بری ، همش میخوای برسونمت و بیارمت.