5 ماهگی
سلام شادن مامانی ، عزییییییییییزم
به خاطر این وقفه طولانی که نیومدم به وبت سر بزنم و اپ کنم معذرت میخوام گل گلی .
فقط اینو بگم که خیلی شیرین شدی یکی از کارهایی که جدیدا یادگرفتی اینه که چند دور غلت میزنی . 5 بهمن 90 خونه مامان جون بودیم توی اتاق خوابونده بودمت که یهو صدای گریت اومد رفتم دیدم از جایی که خوابونده بودمت 2متر غلتیده بودی و سرت به کمد خورده بود و گریه میکردی الهی فدان بشم که حالا دیگه به همه طرف می چرخی . از اون موقع هر وقت می خوابی دورت بالشت میچینم که به جایی برخورد نکنی .
از دیروز هم مجبور شدیم توی تخت خودت بخوابونیمت توی اتاق خودت ولی همش میام بهت سر میزنم عزیز دلم ، اخه تخت خودت حفاظ داره و خیال من و بابا راحته که نمی افتی و سرت هم به جایی نمی خوره.
آب دهنت همچنان میاد ولی از مرواریدای بلوریت خبری نیست عروسک ناناز من.
واست ننو زدیم تا راحت تر بخوابی . اخه خوابوندنت خیلی سخت شده، وقتی خوابت میاد گریه می کنی و مقاومت میکنی که نخوابی .
واااااااااااااااااااای از این نگم که تقریبا 2 ماهی هست که دیگه توی بیداری شیر نمی خوری ، عادت کردی فقط وقتی خوابی شیر بخوری و توی بیداری فقط بازی و شیطنت می کنی ای شیطووووون .
وقتی بیداری باید بیدار باشم باهات بازی کنم و حرف بزنم وقتی خوابی هم بیدارم که بهت شیر بدم عاشقتتتتتتتم عروسک
اول بهمن اولین روزی بود که به توصیه دکترت بهت لعاب برنج دادم خوشت اومد و همشو خوردی هفته ای یکی دو بار بهت دادم . از 24 بهمن هر روز دارم بهت فرنی میدم الهی فدات بشم که اینقدر دوست داری.