شادنشادن، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

شادن ، دردونهء خونه

اندر احوالات شادن 7ماهه

1391/1/30 16:07
نویسنده : مامان
604 بازدید
اشتراک گذاری

سلام  دختر ناناززززززززززززم

امروز برای اولین بار گذاشتیمت  توی روروئک اینقدر ذوق داشتی ، تند تند پا میزدی  انگار داری شنا  می کنی  . پاهات به هر طرفی میرفت ولی روروئک حرکت نمی کرد من و بابا مرده بودیم از خنده ههههه  خیللللللللللللللللللللی دوستت دارم

عروسک طلایی من از 14 فروردین دست دسی می کنی تازه وقتی آهنگ می شنوی نانای می کنی سرت  رو عقب و جلو می کنی .

 

کم وبیش داری بدون کمک نشستن رو یاد می گیری خوشکل مامی.

 

کل خونه رو هم که غلت میزنی و اینور اونور میری ، بیشتر هم علاقه داری روی سنگ کف خونه باشی تا روی فرش !!!!!! 

ب ب ب ب ( با فتحه ) و یه موقع ها  هم     با  با  با  با  با  می گی.آواز هم که زیاد  می خونی .

 

 

                  

عاشق این چیزا هستی  :

پایه مبل : قربونت بشم که  خودت رو میرسونی  زیر مبل و با پایه مبل بازی می کنی  آخه اینم شد اسباب بازی ههههههههه  هر وقت گمت می کنیم باید زیر مبل دنبالت بگردیم  : بابا بهت میگه شادن مکانیک چون مثل مکانیکا ی تعویض روغنی میری زیر مبل فقط سرت بیرونه. تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

دستمال کاغذی : وقتی ساکتی و صدایی ازت در نمیاد می فهمم که یه دستمال کاغذی پیدا کردی و داری ریز ریزش می کنی

بر چسب و عکسها  و عروسکهای روی یخچال : هر وقت بغلت میکنیم سرت رو کاملا کج  می کنی تا از هر جایی که هستی ببینیشون

کوچترین نوری که روی وسیله ای باشه : مثل چراغ سه راهی  ، چراغ ریز روی کیبورد ،

عاشق ریشه فرش ، گلدوزی روی رو تختی ت ، مارک لباس ، دکمه   : اینقدر دکمه دوست داری که اسمتو گذاشتم SHADEN  BUTTON

دنده ماشین : وقتی سوار ماشینی همش میخوای دنده رو بگیری دستت و نمیذاری بابا رانندگی کنه. Smileys

و.... مهمتر از همه عاشق قاشقتی که بعد از اینکه غذات تموم میشه ازم میگیریش و باهاش بازی می کنی .

توی خوردنی ها هم  موز و سیب و ماست رو از همه چی بیشتر دوست داری بعد سوپ . به سرلاک و حریره بادوم و تخم مرغ هم زیاد علاقه نداری

یه چیزای ریز روی زمین رو پیدا می کنی و بر میداری که ما با ذره بین هم نمی بینیم .

 

                 

 

دیروز عصر بهت معجون دادم  connie_feedbaby.gif( شیر ، پودر بادام ، بیسکوئیت ، موز ،خرما) که یه کمش ریخت روی دستت و دستت نوچ شده بود ، همش انگشتات رو باز و بسته می کردی و با تعجب  به انگشتات نگاه میکردی که چرا اینقدر دیر باز میشن و بهم چسبیدن ههههه

الهی که هیچ موقع این لحظه های شیرین با تو بودن رو یادم نره  ، ملوسکم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)