شادنشادن، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

شادن ، دردونهء خونه

13 ماهگی (شهریور 91 )

1391/7/6 11:40
نویسنده : مامان
431 بازدید
اشتراک گذاری

یه سلام  پر از بووووووس به دردونم


توی این پست میخوام کارهای جدید بعد از تولدت رو بنویسم :

اول از همه اینکه دیگه کامل راه میری و علاقه داری دور میز جلو مبلی بچرخی، گاهی اوقات 5- 6 دور  دورش بی دلیل میچرخی. فدات شم من.

غیر از صدای ببیی و کلاغ ، زنبورهم یاد گرفتی   (- شادن زنبور میگه؟   - شادن: ززززی ی ی )

بلدی چشمها و موها و دندونات رونشون بدی ماشاالله.

نانای کردنت خیلی خیلی پیشرفت کرده تا یه اهنگ میشنوی فوری دستات میرن بالا و می چرخونیشون و کمرتو عقب جلو می کنی

وقتی میریم بیرون فقط می خوای راه بری و اجازه نمیدی دستت و بگیریم . توی پارک هم دوست داری بعد از اینکه از سرسره سر خوردی و اومدی پایین ، ازش بری بالا و نمیذاری بغلت کنیم بذاریمت روی سرسره.

 عاااااااشق آب بازی و حمام هستی تا صدای شور شور اب رو از توی حمام بشنوی دیگه طاقت نمیاری و اینقدر " ا ا ا ا ا(با کسره) " میکنی تا ببریمت آب بازی.

موهات دیگه کاملا داره فر میشه البته ریشه مو صاف، نوک مو فر!!!!کنار گوش سمت راستت که از بقیه موهات زودتر فر خورد الان 3 دور پیچ خورده.

عاشق گوجه فرنگی خام هستی تا در کشوی میوه ها رو باز می کنم فوری میای و یه دونه گوجه فرنگی کش میری.

یه هفته ای بود تو خواب خیلی می پریدی و گریه می کردی و مجبور بودم بهت پستونک بدم .اما الان خدا رو شکر بهتر شدی وچون احساس کردم ممکنه وابستگیت به پستونک بیشتر بشه دیشب بدون پستونک خوابوندمت و خدارو شکر خوابیدی .اما ظهر هر کار کردم قبل خواب پستونک بهت ندم  دیدم نمیشه داشتی عصبی میشدی . اما تصمیم گرفتم مواقعی که امکانش هست بدون پستونک بخوابونمت.

فوت کردن و یاد گرفتی ( آفرین عروسک من ) اگه میدونستم به این زودی یاد می گیری قبل از تولدت باهات کار می کردم تا شمعت رو خودت فوت کنی.

3 شب پیش که داشتم می خوابوندمت (البته شما اجیر اجیر بودی ) با هم یه کم بازی کردیم و می بوسیدمت و بهت می گفتم شادن مامان و بوس کن اما بوس نمی کردی . بعد از یه مدت خسته شدم و چشامو بستم که شما هم خوابت بگیره که یهو دیدم لباتو گذاشتی روی گونه ام و منو بوسیدی از تعجب داشتم شاخ در می اوردم چون تا حالا یاد نداشتی گونه رو بوس کنی فقط از دور بوس میکردی .این حرکتت رو که دیدم از جا پریدم واینقدر چلوندمت و قربون صدقت رفتم که خواب از سر دوتامون رفت،اما بابا در خواب ناز بود. صبح که بیدار شد واسش تعریف کردم اونم تا حد له کردن !!! چلوندت.


                       چه زود می‌گذره این روزهای خوب با تو بودن

                            

        


تولد وانیا جون هم رفتیم که خیلی خوش گذشت دستشون درد نکنه اینم چند تا عکس


 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان ملینا
18 مهر 91 12:20