22ماهگی شیرینم
سلام و صد سلام پر از بوس به طلای خودم
این روزها شیطون تر و و بازیگوش تر شدی تقریا تمام روز و دوست داری باهات بازی کنم عاشق پارک و آب بازی تو حمام هستی .خدا نکنه یکی تو حرفهاش اسم پارک و بیاره دیگه تمووووومه ،اینقدر پارک پارک می کنی که باید حتما ببریمت.تازگیا خیلی به عروسک علاقه پیدا کردی و من و بابا رو خیلی متعجب کردی چون قبلا چندان علاقه ای بهشون نشون نمیدادی.تقریبا تمام وقت نی نی ت رو میذاری تو کالسکش و تو خونه راه میبریش یا بهش غذا میدی یا باهاش حرف میزنی(البته به زبون خودت) وقتی هم میخوابی باید بغلت باشه.
تا من یا بابا رو میبینی که داریم لباس بیرونی تنمون میکنیم سرت و کج میکنی ومیگی "بریم" .همچنان عاشق ددر دودور هستی.
شمردن 1 تا 10 رو هم تقریبا یاد گرفتی:
اک – دو – سه - چاهار – پنج – شیشت( 6و7 و ترکیب میکنی)–هشت – نه – ده
تعطیلات 14،15 خرداد و با مرخصی یه هفته کردیم رفتیم تهران از اونجا هم رفتیم شمال.پارمیدا اینا هم از باکو اومده بودن تهران اونها رو هم دیدیم ،پارمیدا جون واست یه عینک افتابی مادر کر خیلی خوشکل اورده بود دستشون درد نکنه .شمال هم که رفتیم تا چشمت به دریا افتاد چشات 4 تا شدن و تا بریم یه جا مستقر بشیم "آب بازی" شده بود ورد زبونت و ول نمیکردی.واست جلیقه بادی و بیل و سطل خریدیم و برای کنار ساحل محیا شدی.با بابا رفتین تو اب و جالب اینجا بود که اصلا از آب نمیترسیدی و بدون هیچ ترسی بدون من یا بابا میرفتی تو آب ، با بیلت ماسه از ساحل برمیداشتی میریختی تو آب.
تو این مدت دو تا عروسی داشتیم عمو مجتبی و پسر خاله من که لباس عروس خوشکلی که خاله جون واست دوخته بود و تنت کردی.
شادن و ملینا در اوج مهربونی
مهدیار ،علیسان،شادن،ملینا