پایان انتظار
خلاصه انتظار 5/3 ماهه مامان تموم شد و 25/12/89 با بابا و خاله زری رفتیم مشهد ( خدایا ازت ممنونم )
ساعت 12:30 شب رسیدیم همه خونه مامان جون منتظرمون بودن : خاله جون و بچه هاش، بچه های خاله زری،دایی صادق و خونوادش و خاله ناهید . از اخرین باری که دیدمشون خیلی میگذشت دلم برا همشون تنگ شده بود.
خاله زری و دایی صادق تصمیم گرفته بودن تمام 13 روز عید رو مشهد بمونن فقط بخاطر اینکه من تنها نباشم واقعا دستشون درد نکنه خیلی مهربونن.
خلاصه اینکه فسقلی مامان از الان همه جا عزیز شدی و توی دل همه جا باز کردی.
مامان خیلی خوشحاله که تو رو داره.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی