شادنشادن، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره

شادن ، دردونهء خونه

ماه دوم ( مهر 90 )

1390/7/29 18:58
نویسنده : مامان
1,882 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام عروسک من خدا رو شکر داری روز به روز بزرگتر می شی .

2مهر برگشتیم تهران . سوم مهر اولین روزی بود که باید من و شادن عزیزم توی خونه تنها می موندیم خیلی سخت بود اما با خودم گفتم همینه دیگه بالاخره باید از یه جا شروع کنم . اما شانس من  ، همین روز خیلی بالا اوردی  و منو خیلی ترسوندی . یعنی هر بار شیر خودمو میخوردی بالا می اوردی یه عالمه ! به بابا زنگ زدم و با گریه جریانو تعریف کردم و مجبور شد زود بیاد خونه و ببریمت دکتر . دکتر گفت باید سونوگرافی بده ببینیم ریفلاکس داره یا نه. من و بابا بعد از چند روز کلنجار رفتن با خودمون که ایا ببریمت سونو یا نه ، بالاخره بردیمت ( اخه دلمون نمی اومد تو گل عزیزمون با این سن کم بری زیر سونو).وقتی دکتر سونو گفت ریفلاکس شدید داری ، انگار غم دنیا رو به من و بابا دادن . جواب سونو رو تا یه هفته از این دکتر به اون دکتر می بردیم رانیتیدین و یه عالمه داروهای دیگه بهت دادن اما من دلم نمی اومد بهت بدم . تا ا ینکه دکتر خودت ( دکتر عرب حسینی ) و دکتر اناری گفتن طبیعیه و تا 6 ماهگی موردی نداره. خدا رو شکر بعد از این دیگه خیلی کم بالا می اوردی انگار بعد از اینکه دکترت گفت طبیعیه ریفلاکست هم خوب شد .!!!

هنوز از ریفلاکس خلاص نشده بودیم که متوجه شدیم شبا از ساعت 10 به بعد گریه های وحشتناکی می کنی بردیمت دکتر ، گفت احتمالا کولیک ( دردهای شکمی در نوزادان ) داره که طبیعیه و اکثر بچه ها تا4 -3 ماهگی دارن  و باید دورش سپری بشه دکتر اناری قطره" بایو گایو"بهت داد تاثیر زیادی داشت اما بازم کارمون شده بود شبا سوار ماشین  می کردیمت و راه می بردیم تا آروم بشی یه شب (15 مهر ) اینقدر گریه کردی که برای چند لحظه  نفست بالا نیومد ، من و بابا مردیم و زنده شدیم  اون شب منم پا به پای تو گریه کردم.

 شادن مامانی : شبا میشد 3 بار می بردیمت بیرون چون تا می اومدی خونه بیدار می شدی  و گریه می کردی . اینقدر گریه می کردی که نمی تونستی شیر منو بخوری وشیشه بهت میدادیم تا لااقل گرسنگی نکشی.

 

 

اولین پارتی نی نی سایت٢٧ مهر خونه رادین جون برگزار شد . هنوز خیلی کوچولویی نمیشه گفت بهت خوش گذشت . تمام نی نی ها یا خواب بودن یا در حال شیر خوردن یا تعویض . خیلی جالب بود همه درگیر نی نی هاشون بودن .

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)