شادنشادن، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

شادن ، دردونهء خونه

عروسک 23 ماهه

سلام شیرین زبون حرف زدنت اینقدر عالی شده که همه رو شکه کردی وهر روز هم داری حرفهای جدید میزنی. جمله هات فعل و فاعل دارن یه موقع هام 3-4 کلمه ای اند .اولین جمله 3 کلمه ای : "شدا علی میاد " حالا داستانش: از اونجایی که علاقه زیادی به علی خاله زری داری،یه روز که داشتن از خونه مامان جون میرفتن خیلی گریه کردی طوری که اصلا آروم نمیشدی همش میگفتی :علی بیا... .منم بهت میگفتم :مامان، علی رفت اما دوباره فردا میاد...و کم کم اروم شدی .فردا که رفتیم خونه مامان جون همش میگفتی :"شدا علی میاد "یهو متوجه شدم که امروز همون فردای دیروزه و منتظر علی هستی .خوشبختانه علی واسه تمرین تیمش دوباره اومد و به آرزوت رسیدی و منم دروغگو نشدم. (پی نوشت :هنوز حرف ف...
5 مرداد 1392

22ماهگی شیرینم

سلام و صد سلام  پر از بوس به طلای خودم این روزها شیطون تر و و بازیگوش تر شدی تقریا تمام روز و دوست داری باهات بازی کنم عاشق پارک و آب بازی تو حمام هستی .خدا نکنه یکی تو حرفهاش اسم پارک و بیاره دیگه تمووووومه ،اینقدر پارک پارک می کنی که باید حتما ببریمت.تازگیا خیلی به عروسک علاقه پیدا کردی و من و بابا رو خیلی متعجب کردی چون قبلا چندان علاقه ای بهشون نشون نمیدادی.تقریبا تمام وقت نی نی ت رو میذاری تو کالسکش و تو خونه راه میبریش یا بهش غذا میدی یا باهاش حرف میزنی(البته به زبون خودت) وقتی هم میخوابی باید بغلت باشه. تا من یا بابا رو میبینی که داریم لباس بیرونی تنمون میکنیم سرت و کج میکنی ومیگی "بریم" .همچنان عاشق ددر دو...
3 تير 1392

شادن خال خالی

از 11 فروردین تب کردنت شروع شد اولین دکتری که دیدت دایی جان بود که گفت علائم بیماری نداره فقط باید تبشو بیاری پایین.اما استامینوفن فایده نداشت با بروفن و شیاف و گاهی دیازپام تبت رو پایین می اوردیم اما تا اثر دارو از بین میرفت دوباره تب میکردی.13 بدر جایی نرفتیم  و دوباره بردیمت دکتر که گفت باید ازمایش خون وادرار بگیریم ،بماند که چقدر برای خون گرفتن ازت گریه کردی و زجه ردی .بمیرم برات .جواب 2 تا آزمایش منفی بود  خدایا داشتیم دیوونه میشدیم "تب بی دلیل !!" .دوباره یه دکتر دیگه بردیمت که گفت گلوش عفونت داره و انتی بیوتیک داد.اما من دو روز بیشتر بهت انتی بیوتیک ندادم چون به قول دایی جان هیچ علائمی از گلو درد نداشتی :نه ابریزش بینی نه ...
7 ارديبهشت 1392

مرسی

سلام به دختر ناز و مودبم خیلی دوست داشتم تشکر کردن و یاد بگیری و راهی جز این نداشتم که باهات غیر مستقیم تمرین کنم تا یاد بگیری. با بابا قرار گذاشتیم هر وقت چیزی دستمون دادی یا برامون انجام دادی ازت تشکر کنیم و بگیم مرسی .تلاش یکی دو ماهم به ثمر نشست حالا دیگه یاد گرفتی وقتی چیزی بهت میدم فوری (شایدم ناخوداگاه )میگی مرسی .اولین بار 19 فروردین92 بود که مرسی به زبونت اومد  کلمه های زیادی یاد گرفتی: توپ - ناس(ناف) – چش (چشم)- دل – نو (مو) – دست – پا – نونو (نون) – ماست – دوغ – بشین – پاشو – بییم( بریم ) –میمو (میمون ) – پیشی – پایین - داچ ...
20 فروردين 1392

دومین بهار

                                                                 دومین بهار زندگیت مبارک گل قشنگم                                               ...
8 فروردين 1392

خداحافظ

سلام گل گلی ، سنبلی با درخواست انتقال بابا موافقت شد .1/5 سال زندگی قشنگت در تهران به پایان رسید و در تاریخ 19/12/91 برای زندگی به مشهد اومدیم . ...
25 اسفند 1391

واکسن 18 ماهگی

                         18 ماهگیت مبارک ستاره شروع 18 ماهگی مصادف بود با تزریق اخرین واکسنت .  شنبه 3 اسفند بردیمت بهداشت .وقتی خانوم داشت سرنگ رو با مایع واکسن پر میکرد اینقدر با دقت نگاه میکردی که من گفتم دیگه نمیذاری واکسنتو بزنه اما نه !!! واکسن اول که به دستت زد اصلا انگار نه انگار که سوزن وارد بدنت شده اصلا ترتیب اثر نشون ندادی  اما واکسن دومی رو که به پات زد گریه کردی ولی به قول خانوم بهداشتی خیلی مختصر .آفرین به دختر گلم    من وبابا هم بعنوان هدیه بردیمت شهر کتاب تا هر چی خواستی واسه خودت برداری. تاشب هم لی لی کنان راه میرفتی و از درد پا ...
9 اسفند 1391