شادنشادن، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

شادن ، دردونهء خونه

سرسره

سلام سلام دخمل ناناز مامانی ، شیطون بلا ، طلا طلا                         بعد از 2 هفته غیبت و رفتن به شهر مامان و بابا برگشتیم.چند روز قبل اینکه بریم واست سرسره خریدیم که خیلی خوشت اومد و خیلی باهاش سرگرم بودی .وقتی برگشتیم خواب بودی صبح که از خواب بیدار شدی اومدی توی هال و چشمت به سرسره افتاد اینقدر هیجان زده شده بودی همش به سرسره اشاره میکردی و میخندیدی و به سرعت خودتو رسوندی به پله هاش و سر خوردی .عروسکهاتو میذاری سر بخورن دیگه خلاصه هر چی دم دستت باشه سر میدی کنترل tv ،گوشی موبایل . هم...
9 آذر 1391

شادن چهارده و نیم ماهه

سلام ستاره طلایی اینقدر شیطون بلا شدی که کمتر وقت می کنم به وبت سر یزنم اول از همه بگم که دو تا از دندونهای کرسیت در اومدن  و همش داری لپ چپت رو با با انگشتت فشار میدی   مبارک مبارک  دندونهای کرسی چپ بالا و پایین روز به روز خوردنی تر و باهوش تر میشی و تقریبا همه چیو متوجه میشی هر موقع لباس تنت می کنم بهت می گم برو خودتو تو آینه ببین. میری جلو آینه می ایستی وو با لبخند رضایت خودتو نگاه می کنی. وقتی با تلفن صحبت میکنی گوشی و میگیری کنار گوشت و و کل خونه رو راه میری و حرف میزنی. جمعه صبح زودتر از خواب بیدار شدی و با بابا رفتی پارک و مثل همیشه دنبال گربه ها. گربه های پارک دیگه از...
19 آبان 1391

عکسهای آتلیه 1 سالگی

سلام سلام ستاره بلاخره عکسهات که 91/6/20 گرفتیم آماده شدن              بقیه دز ادامه مطلب   سلام سلام ستاره بلاخره عکسهات که 91/6/20 گرفتیم آماده شدن     وَ إِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ                                ...
29 مهر 1391

نخستین تجربه حضور در کلاس

سلام سلام دخترک قشنگم ،دخترک عزیزتر از جونم این روزا که پائیز  شروع شده و همه جا حال و هوای مدرسه  و درسو لباسای اتو کشیده ست من و بابا هم تصمیم گرفتیم دخترمون رو کلاسهای مخصوص کوچولوها (بازی ، رشد و خلاقیت )ثبت نام کنیم 16/7/91 اولین روز کلاست بود تا وارد شدیم 7-8 تا کوچولوی نانازی مثل خودت با ماماناشون توی کلاس بودن و یه مربی (المیرا جون ) که انرژیش به تمام مامانا هیجان داده بود چه برسه به نی نی ها مربیت اول اسم نی نی ها رو صدا زد و با هم آشنا شدید (البته با دست و جیغ و هورا و خوشامد گویی)،بعد هم که شعر و و هم آوازی و لگو بازی وتاب و سرسره و استخر توپ و آخر هم برگردوندن  تکه های لگو سر جاشون توی سطل. ...
18 مهر 1391

13 ماهگی (شهریور 91 )

یه سلام  پر از بووووووس به دردونم توی این پست میخوام کارهای جدید بعد از تولدت رو بنویسم : اول از همه اینکه دیگه کامل راه میری و علاقه داری دور میز جلو مبلی بچرخی، گاهی اوقات 5- 6 دور  دورش بی دلیل میچرخی. فدات شم من. غیر از صدای ببیی و کلاغ ، زنبورهم یاد گرفتی   (- شادن زنبور میگه؟   - شادن: ززززی ی ی ) بلدی چشمها و موها و دندونات رونشون بدی ماشاالله. نانای کردنت خیلی خیلی پیشرفت کرده تا یه اهنگ میشنوی فوری دستات میرن بالا و می چرخونیشون و کمرتو عقب جلو می کنی وقتی میریم بیرون فقط می خوای راه بری و اجازه نمیدی دستت و بگیریم . توی پارک هم دوست داری بعد از اینکه از سرسر...
6 مهر 1391

تولد یک سالگی

سلام شادن جووووون الهی مامانی فدات بشه دوباره تولدت مبارک از خدا میخوام همیشه سالم و خوشبخت باشی و زندگیمون رو شیرین و شیرین تر کنی. بالاخره تولد دردونم و برگزار کردیم : تولد گل و پروانه کارت دعوت   تاج پرنسس شادن بقیه عکسها در ادامه مطلب         سلام شادن جووووون الهی مامانی فدات بشه دوباره تولدت مبارک از خدا میخوام همیشه سالم و خوشبخت باشی و زندگیمون رو شیرین و شیرین تر کنی. بالاخره تولد دردونم و برگزار کردیم : تولد گل و پروانه . تاج پرنسس شادن اینم کیک که...
9 شهريور 1391

راه رفتن شادن کوچولو

سلام دلبندکم دخترک عزیزم راه رفتنت مبارک دیگه کاملا راه میری و یه ذوقی هم می کنی که یه کار جدید یاد گرفتی .اصلا هم دوست نداری بشینی .اصلا فکر نمی کردم حالا حالاها راه بیفتی خیلی سورپرایزمون کردی عزیز دلم.دقیقا 2-3 روز بعد از یک سالگیت راه افتادی ای بلا طلای من. یه کار جدید دیگه هم اینکه : وقتی میگیم کلاغه میگه ؟ میگی : گار گار (البته یه چیزی بین غ و گ ) ...
2 شهريور 1391

یک سالگیت مبارک

سلام عزیز دلم سلام فرشه آسمونیمون سلام ستاره زندگییمون                 الان که دارم این مطلب و واست میذارم دقیقا 10 دقیقه تا ا ساله شدنت مونده خدایا نمیدونم چطور باید برای این 1 سال ازت تشکر کنم فقط همین که خدایا خیلی خیلی خیلی خیلی شکرت دیشب برا اولین بار خودت بدون کمک ایستادی خیلی هم دوست داری راه بری ، انگشت اشاره مون و میگیری توی دستای کوچیکت و راه میریدی . انشاا... تولد یک سالیت رو جمعه سوم شهریور میگیریم  یه مااااااااااااا چ بزرگ برا دختر یک ساله م   ...
1 شهريور 1391

در آستانه 1 سالگی

سلام مامانی عسلی آبنباتی دیگه خیلی خیلی خوردنی و خواستنی شدی ملوسک من امروز 22 رمضان سال 1433 ست و تو پارسال همین روز بدنیا اومدی  وای چه روزی بووووود.حالا حسمو روز تولد واقعیت واست مینویسم. عزیز دلم دیروز برا اولین بار یه قدم ونیم راه رفتی .من و بابا اینقدر هیجانزده شده بودیم  تند تند تشویقت می کردیم . پاتوقت توی تراسه .دوست داری همش بری اونجا و بازی کنی. یه بار که تو تراس بودی دیدم تند تند داری با خودت حرف میزنی (ا د ب دد ...جیگگگگگگگگگگرتو) اومدم نگاه کردم دیدم یه مورچه روی دستته و تو هم هیجانزده شده بودی و باهاش بازی می کردی البته بماند که آخر نابودش کردی و چیزی از طفلی نموند . چند روز پیش هم...
21 مرداد 1391