شادنشادن، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

شادن ، دردونهء خونه

شمال و پارتی

سلام دختر گلللللللم آخر هفته گذشته (یعنی 2 هفته گذشته ) رفتیم شمال و به خاله زری اینا که اونجا بودن ملحق شدیم این دومین بار بود که دریای شمال رو میدیدی ، البته زیاد خوشت نیومدچون تا به اب نزدیکت میکردیم نق میزدی .فقط یه چیز جالب: بعد از ظهر که رفته بودیم کنار ساحل توی بغلم بودی و نق نق می کردی احساس کردم خواب داری یه کم تکونت دادم و خوابت برد (اتفاق بسیار نادر که به این راحتی بخوابی ) و دیگه اینکه ساعت 5 که خوابیدی تا 8 تکون نخوردی !!!! این اتفاق هم خیلی عجیب بود که 3 ساعت پشت سر هم بخوابی . فکر کنم صدای موج دریا بهت ارامش داده  بود و تخت خوابیدی .من و بابا هم از این فرصت استفاده کردیم و یه جت اسکی کرایه کردیم و زدیم به دریا ...
8 مرداد 1391

تیر 91 ( 10 ماهگی شادن )

سلام به روی ماهت شادن من واقعا شرمنده دختر گلم هستم که اینقدر دیر وبت و آپ کردم قول میدم جبران کنم نفس من چیزی تا یه ساله شدنت نمونده واااای خدایا چه زود گذشت کی فکرشو میکرد ! الان 10 ماه و 28 روزه هستی و از اخرین باری که واست مطلب گذاشتم خیلی بزرگتر و فهمیده تر شدی و خیلی کارهای جدید هم انجام میدی :                            وقتی بهت می گم موهاتو شونه کن شونت رو می کشی به موهات اگه شونه هم نباشه هر چی دم دستت باشه رو می کشی به موهات. بهت الو کردنو یاد دادم ، فدای الو کردنت بش...
28 تير 1391

دلبر مامان و بابا

               سلام عروسک من ، نفس من ، عسل من هر چی میگذره شیرین تر و باهوش تر میشی ، تمام روز من و بابا رو پر کردی با شیطونی هات .از وقتی می ایستی دیگه دوست نداری بشینی . همش دستت رو میگیری به میز تلوزیون و میری می چسبی بهش به قول بابا دخیل میبندی!! عاااااااااااااااشق هندونه ای ؛ توی هر شرایطی آب هندونه برات بیارم با ولع می خوری ،حتی موقع دیدن ویدیو کلیپ "وقتی کسی رو دوست داری" کامران هومن که پلک نمیزنی موقع دیدنش. فدای خنده هات بشم من که مثل موش میشی وقتی می خندی. اینقدر دلبری می کنی که همش بابا میگه  :  نمیشه شادن همین سنی بمونی !...
6 خرداد 1391

دندانهای پیشین بالا

سلام عشق من دیدی بهت گفتم تا چند روز دیگه دندونای بالات در میان                             مبارک      مبارک                                           ( دو دندون پیشین بالا ) تا الان که تقریبا 9 ماهه هستی ( 2 روز دیگه 9 ماهت تمام میشه ) 5 تا دندون در آوردی  ماشاا... و دیگه اینکه اومد...
30 ارديبهشت 1391

روز مادر

             امسال روز مادر برام رنگ دیگه ای داشت چون مادر بودم               چقدر شیرینه مادر بودن و چقدر پر مسئولیت... کاش زودتر بزرگ بشی تا از زبونت اسم قشنگ " مامان " رو بشنوم برای اون لحظه ثانیه شماری می کنم عزیزززززم .                        روز مادر رو به همه مامانا از جمله مامان خودم خیلی تبریک میگم.          &...
25 ارديبهشت 1391

شادن شیرین

سلام شیرین عسل من توی این پست می خوام 2 اتفاق  رو برات بنویسم 2شب پیش که برده بودم بخوابونمت،داشتم بهت شیر میدادم .یکم خوردی (از اون جایی که 2-3 هفتست خیلی کم شیر و غذا می خوری ) دیگه نخوردی و شیشه رو ازم گرفتی و توی حالتی که دراز کشیده بودی با شیشت بازی میکردی که یهو در شیشه باز شد و حدود 100 سی سی شیر همه ریخت روی صورتت دوتامون خیلی ترسیده بودیم ، فوری بلندت کردم که یه موقع خدانکرده شیرا نرفته باشه توی گلوت که خوشبختانه اینطور نشده بود اما صورت و مژه ها و موهات پر از شیر شده بود قیافت خیلی خنده دار شده بود زدم زیر خنده ، تو هم با من می خندیدی اون شب با هم خیلی خندیدیم فدات بشم خوردنی من    &nb...
23 ارديبهشت 1391

سومین دندون

        سومین دندونت هم در اومد پرنسس من (8 ماه و 20 روزگی )                           مبارک مبارک                              (پسین راست پائین) البته ریشه  دندونای پیشین بالا هم دیده میشن که انشاا... به زودی در میان اینم بگم که خیلی اذیتی و شبا به سختی می خوابی و همش لثه هات و می خارونی . یه هفتست که شبا ساعت 3- 3:30 بیدار میشی بمیرم الهی معلوم میشه بخاطر دندونا...
20 ارديبهشت 1391

نی نی پارتی

سلام عروسک دلبندم روز 14 اردیبهشت نی نی پارتی خونه لیلیا جون رفتیم که خیلی خوش گذشت دستشون درد نکنه.برخلاف چیزی که فکر میکردم اصلا غریبی نکردی و فوری 4 دست و پا رو شروع کردی .فکر کنم به تو هم خیلی خوش گذشت و با دوستات حال کردی. اینم چند تا از عکسا         ...
18 ارديبهشت 1391

اولین شمال

سلام عزیز دلم می خواد بخورمت دیگه ،اینقدر که شیرین شدی هوا برعکس دو روز پیش آفتابی و بهاری بود چهارشنبه هم که تعطیل ... ، دیگه  جون میداد  واسه شمال رفتن ،این طوری بود که اولین سفرت به شمال اغاز شد . تند تند وسائلا رو جمع کردیم مهدی جون هم خونمون بود اونم راه انداختیم باهامون اومد . از جاده هراز رفتیم وااااای چه ترافیکی .ساعت 1 ظهر راه افتادیم 7:30 شب رسیدیم آمل !!!خیلی دختر خوبی بودی اصلا توی راه اذیت نکردی بووووووس بعد از کلی گشتن بلاخره ساعت 10 جا پیدا کردیم : متل گل سرخ بین نور و نوشهر که شانس ما یه سوئیت خالی داشت و البته از شانس شما دختر گلم سوئیت رو به دریا !! اصلا باورمون نمیشد همچین جای خوبی پیدا کنیم .خ...
10 ارديبهشت 1391